0
خانه خیابان مانگو
ارسال از روز کاری
تضمین کیفیت
ایا گاهی با خود ارزو کرده ای که ای کاش مجبور نبودی به خانه بروی؟ ایا تابحال با خود ارزو کرده ای که ای کاش پاهایت تو را تا دورها می بردند و بعد در مقابل خانه ای متوقف می شدند که زیبا و پوشیده از گل های عظیم، پنجره های بزرگ و پله هایی بود که از ذوقت دو تا دو تا بالا می رفتی و اتاقی را می دیدی که منتظر سررسیدنت بود.پنجره های در ان اتاق بود که اگر باز می شدند، تمام اسمان به درون خانه می امد. در انجا هیچ همسایه فضولی نبود که دایم تماشایت کند. در انجا هیچ موتورسیکلت و خودرویی نبود. در انجا فقط درخت بود و درخت بود و درخت بود و فضای گسترده ای از اسمان. تو در انجا می توانستی بخندی، می توانستی چشمانت را ببندی و هرگز نگران حرف و حدیث های مردم نباشی. در انجا هیچ کس نبود که ناراحت کند و یا تو را به این فکر بیندازد که به خاطر خیال بافی ات با بقیه فرق داری. در انجا هیچ کس منتظر اشتباه کسی نبود تا او را بدکاره یا خطاکار خطاب کند؛ در انجا هیچ کس عشق ورزی های تو را دیوانگی نمی دید.